روزی دکتر«هانتسمن» روانکاو تصمیم گرفت تا پژوهشی میدانی انجام دهد؛ او به منطقه متوسط نشین شهر آمد و یک بلوک 16 واحدی را به طور تصادفی انتخاب کرد . ساختمانها، امکانات و نوع زندگی همه در یک سطح بود. قرارشد ساکنین این 16واحد با خرج مرکز تحقیقات جناب دکتر به مدت هشت روز به سفری تفریحی و رایگان بروند. هشت خانواده به مناطق لوکس و مرفّهنشین برده شدند و با زندگی ثروتمندان آشنا شده و در مقابل هشت گروه دیگر به مناطق فقیرنشین و تهیدست رفتند و از نزدیک بر رنجهای آن مردم آگاهی یافتند. بعد از هشت روز همگی به زندگی و کار عادی خود برگشتند. دکتر بعد از خداحافظی ،هشت ماه بعد به سراغ آنان آمد ونتایج شگفت انگیزی مشاهده کرد؛گروه اول که به زندگی ثروتمندان و اشراف نظر داشتند و زندگی متوسط خود را با آنان مقایسه میکردند همگی دچار نوعی افسردگی مزمن،عدم رضایت از زندگی و یأسی فلسفی شده بودند و در مقابل گروه دوم که زندگی تهیدستان و زاغهنشینان را دیده بودند همگی شاد و شاکر و امیدوار زندگی میکردند.
نتیجه: آن گروه از مردم که به سودای ثروتمندی وتموّل به جای لذّت بردن از «بودنها» درصدد «داشتنها» یند کمترین لذّت را از زندگی خود خواهند برد و گروهی که از «بودنها»بیشتر لذّت میبرند تا از «داشتنها» به مراتب شادترند و راضیتر.
بنابراین: خوشبختی و بدبختی ما بسته به درستی یا نادرستی قیاسهای ما انسانها دارد. پس اگر خوشبختید به کامروایی خویش ادامه دهید و اگر احساس ناخوشایندی دارید کمی قیاسهایتان را تغییر دهید؛شاید وضعیت بهتر شد...
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |