به وبلاگ آزردگان دل خوش آمدید
رفته بودم سر حوض
تا ببينم شايد، عکس تنهايي خود را در آب...
آب در حوض نبود
ماهيان مي گفتند:
هيچ تقصير درختان نيست
ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب، لب پاشويه نشست
و عقاب خورشيد، آمد اورا به هوا برد که برد
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |